loading...
سایت اس ام اس | سرگرمی | طنز
بهنام بازدید : 10 پنجشنبه 20 تیر 1392 نظرات (2)
اس ام اس طنز و خنده دار

تو خونه ما هرگز نرسیدن بهتر از دیر رسیدنه
دیر که میشه لامصب بابام با شاتگان، مامانم با اره برقی انتظارمو میکشن !

°°°°°°°°پیامک خنده دار°°°°°°°°
لعنت به اون پشه ای که همه جارو ول میکنه
مستقیم میره تو سوراخ بینی دستی میکشه دور میزنه میاد بیرون
اینا از بن لادنم وحشی ترن !

°°°°°°°°پیامک خنده دار°°°°°°°° 

خیلی جالبه
مانیتورمو تمیز کردم
انگارهمتون رفتید حموم !

 °°°°°°°°پیامک خنده دار°°°°°°°°

یارو تو باشگاه یه ساعت پیدا میکنه میگه : این ساعت آبی زیمنس مال کیه ؟
یه آقایی میگه مال منه
غضنفر میگه نشونی شو بده. یارو میگه :آبی زیمنس !
 میگه : دهه ! اینا رو که خودم گفتم داداش ! تو اصلا بگو ساعت چنده؟!

°°°°°°°°پیامک خنده دار°°°°°°°° 

بعضیام هستن فک می کنن کین ، نه عموو !
من اسم تورو که می شنوم یه هفته بد شانسی میارم
چه برسه بخوام در موردت حرف بزنم !

به ادامه ی مطلب کلیک کنید

بهنام بازدید : 6 پنجشنبه 20 تیر 1392 نظرات (1)

ﻧﺎﻣﻪ ﯾﻪ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪ ﺑﻪ ﻣﺎﺩﺭﺵ! (طنز)

 

 

 

 ﻧﺎﻣﻪ ﯾﻪ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪ ﺑﻪ ﻣﺎﺩﺭﺵ, ﻗﯿﻤﺖ ﮔﻮﺷﺖ

ﻣﺎﺩﺭ ﻋﺰﯾﺰﺗﺮ ﺍﺯ ﺟﺎﻧﻢ،ﺑﻊ!
ﻭﻗﺘﯽ ﻣﺮﺍ ﺍﺯ ﮔﻠﻪ ﺟﺪﺍ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﻓﮑﺮ ﻣﯽﮐﺮﺩﻡ ﮐﻪ ﻣﺮﺍ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﻗﺼﺎﺏﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﺳﭙﺮﺩ ﻭ ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﺩﻟﯿﻞ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﻧﮕﺮﺍﻥ ﺑﻮﺩﻡ ﺍﻟﺒﺘﻪ ﻫﻤﯿﻨﻄﻮﺭﯼ ﻫﻢ ﺷﺪ.
ﺣﺎﺝ ﺭﺣﯿﻢ ﻗﺼﺎﺏ ﻣﺮﺍ ﺍﺯ ﺑﺎﺯﺍﺭ ﺧﺮﯾﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﺧﻮﺩﺵ ﺑﺮﺩ. ﺁﻥ ﺷﺐ ﺭﺍ ﻧﻤﯽﺩﺍﻧﯽ ﺗﺎ ﺻﺒﺞ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺳﺤﺮ ﮐﺮﺩﻡ؛ ﻫﻤﻪﺍﺵ ﺧﻮﺍﺏ ﭼﺎﻗﻮ ﻣﯽﺩﯾﺪﻡ.

ادامه ی مطلب کلیک شود.

بهنام بازدید : 5 پنجشنبه 20 تیر 1392 نظرات (0)

یه شوهرم نداریم که...(طنز)

 

1.یه شوهرم نداریم شب که دیر میاد خونه ببینه رو کاناپه خوابمون برده دلش بسوزه دیگه دیر نیاد!

 

2.یه شوهرم نداریم وقتی بهش میگیم من رو بیشتر دوس داری یا مامانتو ، بگه توام چه سوالایی می پرسی ، هر دوتون رو دوس دارم دیگه ! خوشحال شیم از اینکه ما رو خیــــــــــــــلی دوس داره " قدِ مامانش "

 

3.یه شوهرم نداریم عاشق قرمه سبزی باشه ، ما هم که بلد نیستیم درست کنیم ! بگیم بین من و قرمه سبزی یکی رو انتحاب کن !!

 

4.یه شوهرم نداریم , نداریم که نداریم به درک اسفل یه لامبورگینی هم نداریم غروب جمعه ای بریم بگردیم دلمون نگیره !

به ادامه ی مطلب کلیک کنید

بهنام بازدید : 10 پنجشنبه 20 تیر 1392 نظرات (1)

بیچاره کارمندان.../شعر طنز یا واقعیت؟

این شعر برای حدود 70 سال پیش است و شاید زیاد به زمانه ما نخورد اگر البته کاهش بودجه و عقب افتادن حقوق و کسری دریافتی به خاطر نبود پول و افزایش قیمت همه چیز جز حقوق ماهیانه کارمندان، اجازه بدهد!

طنز انا اس ام اس
ادامه ی مطلب کلیک شود.

بهنام بازدید : 9 پنجشنبه 20 تیر 1392 نظرات (0)

موضوع انشا«ازدواج را توصیف کنید»

 

پیش بابایی می روم و از او می پرسم: «ازدواج چیست؟»، بابایی هم گوشم را محکم می پیچاند و می گوید: «این فضولی ها به تو نیومده، هنوز دهنت بوی شیر میده، از این به بعد هم دیگه توی خیابون با دخترای همسایه ها لی لی بازی نمی کنی، ورپریده!»، متوجه حرف های بابایی و ربط آنها به سوالم نمی شوم، بابایی می پرسد: «خب حالا واسه چی می خوای بدونی ازدواج یعنی چی؟!»، در حالی که در چشمهایم اشک جمع شده است می گویم: «بابایی بهتر نیست اول دلیل سوالم رو بپرسید و بعد بکشید؟!»،

به ادامه ی مطلب کلیک کنید.

بهنام بازدید : 10 پنجشنبه 20 تیر 1392 نظرات (0)

قانون آقایون - فقط برای خنده

 

قانون آقایون - فقط برای خنده

 

هميشه خانم ها به امر شريف «شرط و شروط تعيين کردن» مشغولن.

ولي حالا وقتشه که ما مردها هم تکليف خودمون رو روشن


خانوما توجه کنن: اينها قانون هاي ما هستن؛

توجه بفرماييد که همه قانون ها شماره «1» هستن!


1. با شما خريد کردن ورزش نيست. ما هم دوست نداريم فکر کنيم که هست!


1. گريه کردن يعني باج خواستن!


1.هر چيزي که مي خواهيد درست بگيد. بذاريد درست روشنتون کنيم؛ با گوشه زدن به جايي نمي رسين. با کنايه زدن به جايي نمي رسين. با حرفاي مبهم به جايي نمي رسين. صاف و پوست کنده بگين چه مرگتونه!


1. هيچ اشکالي نداره اگه سوال هاي ما رو با «بله» و «خير» جواب بدين. خيلي هم خوشحال ميشيم!


1. بي زحمت فقط وقتي مشکلتون رو پيش ما بيارين که بخواهين ما حلش کنيم. ما فقط مشکل حل کردن بلديم. اگه همدردي مي خواهيد بريد پيش بقيه خانم ها!

 ادامه ی مطلب کلیک کنید

بهنام بازدید : 6 پنجشنبه 20 تیر 1392 نظرات (0)

متن حكايت


روزي كلاه فروشي از جنگلي مي گذشت. تصميم گرفت زير درخت مدتي استراحت كند. كلاه ها را كنار گذاشت و خوابيد. وقتي بيدار شد متوجه شد كه كلاه ها نيست. بالاي سرش را نگاه كرد. تعدادي ميمون را ديد كه كلاه ها را برداشته اند.
فكر كرد كه چگونه كلاه ها را پس بگيرد. در حال فكر كردن سرش را خاراند و ديد كه ميمون ها همين كار را كردند. او كلاه را از سرش برداشت و ديد كه ميمون ها هم از او تقليد كردند. به فكرش رسيد كه كلاه خود را روي زمين پرت كند. اين كار را كرد و ديد ميمون ها هم كلاه ها را بطرف زمين پرت كردند. او همه كلاه ها را جمع كرد و روانه شهر شد.
سال هاي بعد نوه او هم كلاه فروش شد. پدربزرگ اين داستان را براي نوه اش را تعريف كرد و تاكيد كرد كه اگر چنين وضعي برايش پيش آمد چگونه برخورد كند. يك روز كه او از همان جنگل گذشت در زير درختي استراحت كرد و همان قضيه برايش اتفاق افتاد. او شروع به خاراندن سرش كرد. ميمون ها هم همان كار را كردند. او كلاهش را برداشت، ميمون ها هم اين كار را كردند. نهايتا كلاهش را بر روي زمين انداخت ولي ميمون ها اين كار را نكردند. يكي از ميمون ها از درخت پايين امد و كلاه را از سرش برداشت و در گوشي محكمي به او زد و گفت: «فكر مي كني فقط تو پدر بزرگ داري.»
شرح حكايت
اگر زماني كه ديگران پيش مي روند ما در فكر حفظ وضع موجود خودمان باشيم در واقع عقب رفته ايم. بخواهيم يا نخواهيم رقابت سكون ندارد.

منبع:mgtsolution.com

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    پیوندهای روزانه
    آمار سایت
  • کل مطالب : 10
  • کل نظرات : 8
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 1
  • آی پی امروز : 6
  • آی پی دیروز : 1
  • بازدید امروز : 1
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 1
  • بازدید ماه : 1
  • بازدید سال : 1
  • بازدید کلی : 467